زجر عشق..
کاش فراموشت مي کردم
کاش اين افکار زجر آور مرا رها مي کرد
کاش هيچگاه تو را نديده بودم
کاش زمان متوقف مي شد
عشق تو مرا زجر مي دهد
تو نمي فهمي
نمي خواهي که بفهمي
عشق تو مثل کنه ايست که به قلبم چسبيده
کاش مي توانستم عشقت را دور بيندازم
کاش هيچ وقت آنروز که در برابرم سبز شدي با آن لبخند آتش برانگيزت , نمي آمد
آتش عشق تو دارد مرا مي سوزاند
نمي خواهم عاشقت باشم
نمي خواهم عاشق تويي که از عشق هيچ نمي فهمي باشم
کاش عشق تو مرا رها مي کرد
زجر عشق تو , ويرانم کرده
چرا مرا عاشق خودت کردي
چرا آن لبخند آتش گونه ات را نثارم کردي