بی وفا
چیه دلم بازم ناز میکنی ، دلت گرفته
من و با غمها دم ساز می کنی ، دلت گرفته
دل من دیگه این عشقا بسه
اونکه میگفت هم نفسه
دیدی یه روز حسرت عشق و بی وفا به دلت نشوند و رفت
یه روز میاد یکی پیدا می شه به داد قلبم می رسه
گریه نکن ، طاقت بیار ، میدونم ، یکی از راه می رسه
دلم ساده نشو نخور بازم فریب حرفاش
نخور دوباره گول اون نگاه و اشک چشماش
خیال نکن که از گناه اون میشه به راحتی گذشت
بیا و نفرینش کن اینبار ، بی وفا آخه قلبت و شکست
نگاه ساده ت و حروم اون چشمون بی حیا نکن
حتی اگه میزنه قلبت شب و روز از ته دل واسه اون
قسم به عشقمون قسم .. همش برات دلواپسم.. قرار نبود اينجوري شه ..
يکهو بشي همه ي کس ام .. راستي چي شد چه جوري شد ..
اينجوري عاشقت شدم .. شايد ميگم تقصير توست تا کم شه از جرم خودم ...
به ملاقات آمدم ..
ببين که دل سپرده داري .. چگونه عمري از احساس عشق شدي فراري ..
نگاهم کن دلم را عاشقانه هديه کردم ..
تو دريا باشو من جويباره عشقو در تو جاري .
من از پروانه بودن ها .. من از ديوانه بودن ها ..
من از بازي يک شعله ي سوزنده که آتش زده دز دامن پروانه نميترسم .
من از هيچ بودن ها . از عشق نداشتن ها ..
از بي کسي و خلوت انسانها مي ترسم ..
.. راستي چي شد چه جوري شد ..
اينجوري عاشقت شدم .. شايد ميگم تقصير توست تا کم شه از جرم خودم ...
خدا حافظ...خدا حافظ
دیگر با خودم تنها
در پرتگاه زندگی
سرگردان
تنها
در پنجه حادثه
اینسو و آنسو میگردم
خدا حافظ...خدا حافظ..
من دیگر با خودم تنها
سر به گریبان تنهائی
دنبال خودم میگردم
من دیگر به آهنگ میله های
گردان مرگ گوش نهاده ام
خدا حافظ...خدا حافظ
من دیگر رازهای ناگفته ام را
به اشکهایم قصه میکنم
گره اندوه سینه ام را
با دندانهایم میگشایم
من دیگر با خودم تنها
از زمستان سرد محبت تو
به سوی بهار گرم تنهائی
سفر میکنم
خدا حافظ...خدا حافظ
دیگر با خودم تنها
پروازم را با بال شکسته ام
سوی دیار بیگانه
میگیرم...
با غصه حسرت کنار میایم
و با اشکهایم همدست میشوم
خدا حافظ....خدا حافظ
دیگر همین چاره من است!
خدا حافظ